السلام علیک یا جبل الصبر
02 آبان 1395 توسط سهيلا امير خانلو
باور نمیکنم که سر بازار بردنت..
نامحرمان به مجلس اغیار بردنت..
از سینه ی حسین، تو را چکمه ای گرفت..
از کربلا به کوفه، به اجبار بردنت..
پای سفر نداشتی ای داغدار درد..
با یک سر بریده به اصرار بردنت..
پهلو کبود! گریه کنان تازیانه ها..
با خاطراتی از در و دیوار بردنت..
فهمیده بود شمر، غرورت شکسته است..
از سمت قتلگاه علمدار بردنت..
تو از تمام کوفه طلبکار بودی و..
در کوچه هاش مثل بدهکار بردنت..